
در کتابخانه پیدایش میکنی

میچیکو آئویاما (Michiko Aoyama) در این کتاب، داستان زندگی پنج شخصیت را روایت میکند:
- دختری به نام توموکا که با هزار امید و آرزو از کشورش به توکیو آمده؛ اما اکنون از دانشگاه انصراف داده و در یک فروشگاه لباس زنانه کار میکند. او میخواهد مهارتی جدید یاد بگیرد تا یک کار بهتر برای خود پیدا کند. پس به سایت انجمن فرهنگی هاتوری میرود، در کلاس آموزش اکسل ثبتنام میکند و برای امانت گرفتن کتابهای مهارت کامپیوتر، سر از کتابخانه درمیآورد. در آنجا خانم کوماچی به او علاوه بر کتابهای آموزشی اکسل، یک کتاب دیگر هم پیشنهاد میکند که مخصوص کودکان است. اما هدف خانم کوماچی از چنین کاری چیست؟
- ریو که در بخش حسابداری یک تولیدی مبلمان کار میکند و با دختری دوست شده که میخواهد فروشگاه اینترنتی راه بیندازد. برای همین همراه او به یک جلسهی آموزشی در انجمن فرهنگی محله میرود و در زمانی که دوستش مشغول است، به کتابخانه میرود. و دقیقاً خانم کوماچی همان سؤال را از او میپرسد. خانم کتابدار اینبار نیز کتابی عجیب به ریو میدهد که طرز فکر او را عوض میکند.
- ناتسومی زنی چهل ساله است که بهخاطر مرخصی پس از زایمان، شغل رؤیایی خود را از دست داده. او که پیش از این ویراستار مجله بوده، حالا مجبور است در بخش دیگری کار کند که هیچ حس تعلقی به آن ندارد. روزی او به واسطهی مهد کودک فرزندش با مدرسهی محلهی هاتوری و انجمن فرهنگیاش آشنا میشود. احتمالاً بتوانید ادامهی ماجرای این بخش از کتاب در کتابخانه پیدایش میکنی را حدس بزنید!
- هیرویا چهارمین شخصیتی است که میچیکو آئویاما به شما معرفی میکند. مردی سی ساله که هیچ شغل و تحصیلاتی ندارد و با مادرش زندگی میکند؛ اما آرزو داشته روزی تصویرگر مانگا شود. او به بهانهی پیدا کردن یک مانگا، نزد خانم کوماچی میرود و ناگهان وارد مکالمهای عجیب با او میشود. و دقیقاً همان اتفاقی برایش میافتد که برای شخصیتهای قبلی افتاده.
- آخرین شخصیت رمان در کتابخانه پیدایش میکنی، مردی 65 ساله است که پس از 42 سال کار، بازنشسته شده و نمیداند چه برنامهای برای ادامهی زندگیاش دارد. او برای یادگیری بازی «گو» به انجمن فرهنگی میرود و سر از کتابخانه درمیآورد. و باز هم همان قصهی آشنا...
میچیکو آئویاما به قدری ساده و دلنشین داستان را نقل میکند که خیلی سریع با شخصیتها ارتباط میگیریم و دلمان میخواهد هرچه زودتر سرنوشت هر شخصیت را بفهمیم. احتمالاً بعد از خواندن کتاب از بین 5 شخصیت، یکی را از بقیه بیشتر دوست داشته باشید؛ اما مطمئن باشید که دلتان میخواهد به کتابخانهای دقیقاً شبیه کتابخانهی انجمن فرهنگی محلهی هاتوری بروید.

کتاب در کتابخانه پیدایش میکنی، داستانی دربارهی جادوی کتابهاست؛ دربارهی اینکه مطالعه کردن چگونه میتواند بر زندگی ما اثر بگذارد و باعث ایجاد تغییراتی در زندگیمان شود. شاید ما برای یافتن کتاب موردنظرمان به کتابخانه آمده باشیم، اما شاید کتاب مناسب ما همانی نباشد که ما فکر میکنیم؛ بلکه کتابی باشد که ما را وادارد از زاویهای جدید به زندگیمان بنگریم. دریچهای جدید به امید و زندگی بهتر.