
جنگ برمه و کمپانی هند شرقی-نویسنده:محمد آذیش
کتاب The War in Burma and the East India Company اثری تحلیلی، مستند، و عمیق در حوزهی تاریخنگاری جنگهای استعماری است که به بررسی یکی از مهمترین رخدادهای قرن نوزدهم در منطقه جنوب شرق آسیا میپردازد: جنگ سوم آنگلو-برمه و روند سلطهی کمپانی هند شرقی بریتانیا بر این سرزمین. این کتاب، نه صرفاً شرحی از یک جنگ، بلکه بازخوانی پیچیدگیهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دورهای بحرانی از تاریخ آسیای جنوب شرقی است.نویسنده، محمد آذیش (Mohammad Azish)، با تکیه بر منابع معتبر تاریخی، تحلیلی چندلایه و دقیق از نقش کمپانی هند شرقی بهعنوان یکی از مهمترین ابزارهای گسترش امپریالیسم بریتانیا ارائه میدهد. او نشان میدهد که چگونه این نهاد فراتر از یک شرکت تجاری، در عمل یک قدرت استعماری تمامعیار بود که بهتدریج ساختارهای حکومتی، اقتصادی و مذهبی کشورهای هدف را دگرگون کرد.
__________________________________________________________________________________________________________________________________________
✒️ محمد آذیش؛ صدای فلسفه در میدان جنگ و شعر
در میان نویسندگان معاصر فارسیزبان، محمد آذیش جایگاهی منحصربهفرد دارد؛ نویسندهای که فلسفه را نه در برج عاج دانشگاه، بلکه در میدانهای خونین تاریخ و در ژرفای شعر زیسته است. او فارغالتحصیل دکترای فلسفه از دانشگاه آکسفورد در رشتهی Philosophy, Politics and Economics (PPE) است؛ رشتهای که بهدرستی بستر مناسبی برای ذهنی فراهم کرده که هم به تحلیل ساختارهای قدرت علاقهمند است و هم به تأمل در باب اخلاق، اقتصاد و سیاست.
آذیش از آن دسته متفکرانیست که فلسفه را به متن زندگی میبرد. آثار پژوهشیاش دربارهی جنگ—از جنگ چین و ژاپن میجی گرفته تا جنگ برمه و کمپانی هند شرقی—نشان میدهند که او تاریخ را نه صرفاً بهعنوان روایت فاتحان، بلکه بهمثابه میدان نبرد معناها و ایدئولوژیها میبیند. نگاه او به جنگ، نگاه یک فیلسوف است: تحلیلی، چندلایه، و عاری از هیجانزدگی. او در این آثار، با دقتی علمی و نثری صیقلخورده، ساختارهای امپریالیستی و خشونتهای نهادینهشده را برملا میکند.
اما آنچه آذیش را از دیگر نویسندگان فلسفهدان متمایز میکند، حضور پررنگ و جسورانهاش در عرصهی شعر است. سه دفتر شعر او—یک تکه پارچه سفید، سریر خون چشم در چشم زیوس، و نفست را حبس کن عزیزم اینجا آبی عمیق است—گواهیست بر شاعری که نهتنها با زبان بازی میکند، بلکه آن را میشکند، میپیچاند، و دوباره میسازد. شعرهای او ساختارشکناند، اما نه بهقصد جلب توجه؛ بلکه از سر ضرورت. او در شعر، همانقدر فیلسوف است که در مقالههایش، شاعر.
در این اشعار، آذیش از مرزهای سنتی زبان فارسی عبور میکند و به قلمرویی وارد میشود که در آن، استعارهها نه تزئین، بلکه ابزار شناختاند. جسارت او در مواجهه با مفاهیم، چه در شعر و چه در نثر، نشان از ذهنی دارد که از تکرار میگریزد و بهدنبال کشف است. او شاعریست که از ژرفای فلسفه میآید و نویسندهایست که از دل شعر سخن میگوید.
در فضای ادبیات و فلسفهی معاصر، محمد آذیش را باید صدایی دانست که هم از تاریخ میپرسد و هم از زبان. او نویسندهایست که مرز میان مقاله و شعر را محو کرده و در هر دو، بهدنبال حقیقتیست که در سکوت و خون پنهان شده. بیتردید، او یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان فارسیزبان این قرن است—نه فقط بهخاطر آثارش، بلکه بهخاطر شیوهی اندیشیدناش